"مانجو" دختری فقیر، با "مالاتی" دختری ثروتمند، دوست میشود. "مهندس راتانلال" و برادرش "راملال" در کارخانهای کار میکنند که متعلق به پدر "مالاتی" است. "راتانلال" در آنجا "مانجو" را میبیند و به او علاقهمند میشود. به خاطر مسائل کاری، "مانجو" تصمیم میگیرد کارخانه را به آتش بکشد و "راتانلال" سعی میکند جلوی او را بگیرد، اما براثر سوءتفاهم، "راتانلال" مقصر و عامل آتشسوزی قلمداد میشود و به زندان میافتد. سرانجام معلوم میشود پدر واقعی "مانجو" همان مالک کارخانه است و...